آهنگ وصال
وقتي زمين نداي نياز سر مي دهد، تكه هاي خرد شده ي ابرها به دامن خورشيد پناه مي برند و خورشيد غرورش را در پشت ابر تيره پنهان مي كند. آنگاه صداي سنگين باد بلند مي شود، دل آسمان مي شكند و مي گريد، و چقدر زيباست تماشاي مرواريدهاي گرانبهايي كه از آسمان سخاوتمند، در آغوش زمين آرام مي گيرند.
باران تو گنجينه ي رازهاي شگفت انگيز خلقت هستي، تو آيينه ي تجلي نعمات بي كران پروردگار هستي، تو موهبتي هستي كه سبزينگي را به ارمغان مي آوري، تو سرچشمه ي زلالي و پاكيه نهرهاي جاري هستي، تو معجزه ي ايستادگيه پيچك هايي هستي كه از خستگي كمر به زمين خم كرده اند، تو آهنگ دلنوازي هستي كه از طنينت عاشقان مست مي شوند، تو زمزمه ي سبز كوچه هاي غريبي و تو مظهر رحمت الهي خالق در برابر مخلوق نيازمندي.
باران، با صداي تو سكوت غمگين فضا در هم مي شكند و دل ها به پرواز در مي آيد. سردي و لطافت قطراتت قلبها را آرام مي سازد. وقتي مي باري گلها سنگفرش راه مي شوند و در هر چند قدم شاخه ي ياس مي رويد. بلورهاي زيبايت آتش دل سوختگان را خاموش مي كند و مژده ي پايان سخت انتظار را در قلب آنها حك مي نمايد.
باران با تو فضا معطر مي شود، خاك از بنيان دگرگون مي شود، چشمه هاي خفته از دل خاك مي جوشند، چشمه هاي بي بار پربار مي شوند، عطش كوير پايان مي پذيرد، جنگل بيدار مي شود، زمين آواز شادي سر مي دهد، دل آسمان صاف مي شود و شادابي معنا پيدا مي كند. تو براي من همانند قاصدكي هستي كه خبر ظهور محبوبي را نويد مي دهد.
وقتي فضا از نم تو آكنده مي شود، رنگين كمان اميد درخشش عجيبي در آسمان پيدا مي كند، آنگاه ما منتظر مي مانيم كه ابرهاي سفيد، مركب معشوقه اي شوند كه از آسمان آبي مي آيد و در كنار خانه ي خدا ظهور مي كند.
وقتي او بيايد زمين با طراوت بر قدمهايش بوسه خواهد زد و چشم هاي عاشقان با ديدن جمال پر نورش روشن خواهد شد. گل نرگس كه بيايد نخل هاي بي سر دوباره مي خندند و پرستوهاي سرگشته آرام مي گيرند.
مهدي-ارواحنا فداه- كه بيايد به درد و دل هاي نسيم گوش مي دهد، در هواي گل زمزمه ي ماه را چراغاني مي كند، به آفتاب هستي بخش سلام مي نمايد، به نثر دل انگيز خاك تبسم مي كند، در طلوع نگاه خسته ي قاصدكها شبنم مي كارد، نغمه ي شيرين آب را رنگ مي كند، تنهايي چشمه سار دشت را پايان مي بخشد، دلتنگي هاي غنچه ها را از بين مي برد و صفاي كهكشان آيينه ها را نوراني مي كند.
آري يوسف فاطمه-ارواحنا فداه- كه بيايد، سكوت شكوهمند علي-عليه السلام- را در هم مي شكند، بر زخم هاي عباس-عليه السلام- مرهم مي گذارد، قلب شكسته ي زينب-سلام الله عليها- را دوباره جان مي بخشد، به علي اصغر آب مي دهد، از سپهر رخ رقيه-سلام الله عليها- ستاره هاي اشك را پاك مي كند، كودكان يتيم شهر را در آغوش مي گيرد، از قاتلان بي رحم حسين-عليه السلام- انتقام مي گيرد و قبر گمگشته ي مادر را پيدا مي كند.
باران به تو نيازمندم، زيرا قلبم را متلاطم و انتظار غرق شدن جدايي را در وجودم جاودان مي سازي. جدايي از آخرين قطعه ي پر پرواز.
پس ببار باران، اي آهنگ وصال…